«گیلان» و وارونگی ژرنال گیلولوژی


«گیلان» و وارونگی ژرنال گیلولوژی

جمشید شمسی پور خشتاونی

 اشاره:

سیزدهمین شماره «آوای املش» منتشر شد. آوای املش نشریه فرهنگی هنری و اجتماعی املش است که به صاحب امتیازی پزشک نامی و مردمی شرق گیلان ، دکتر صادق محبوبی منتشر می شود.الحق هم جای پای خود را در بخش پژوهشی آن منطقه پیدا کرده و طیف وسیعی از پژوهشگران را با خود همراه ساخته است .

این نشریه در شماره ی پاییزه ی خود با مقالات متنوع همراه با مقاله ای از گیلان شناس و شاعر تالش جمشید شمسی پور خشتاونی آذین بسته شده و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است .خشتاونی در مقاله ی خود به گویشی از گیلان پرداخته که جذابیت خاصی به «آوای آملش» داده است و دکتر محبوبی بزرگوار نیز در مدخلی زیبا و در تکمیل نمودن مقاله خشتاونی «خانه فرهنگ گیلان» را ، که امروز بجای پرداختن به اصل گیلان به گویش «مرکز رشت» اکتفا نموده جلوه ی ویژه به این نوشتار داده است .

همانگونه که در این تارنما قبلن ملاحظه  شده ، شمسی پور چند سالی است که شیوه ی پژوهشی دوستان «مرکز رشت» را چندان مناسب گیلان شناسی نمی داند .این مقاله نیز با زاویه ای دیگر به همان پروژه ای پرداخته که بخشی از سوژه هایش را ازشرق گیلان گرفته و با ادله و شواهدی که به نوعی تالش نیز در آن درگیربوده و آمده هریک را در پیوند از هم به گیلان منتقل ساخته است . با هم می خوانیم:

***

از آنجایی که گیلان از منظر فرهنگی ، تاریخی کاملاً متنوع و متمایز بوده و همانند اطلس زبانی منحصر به فرد است . به همین لحاظ تفاوت ژرنال گیلو لوژی هر منطقه طبیعی به نظر می رسد . از علائم اثربخشی وفرامین تبلیغی آن می توان به سازمان های مردم نهاد در «مرکز رشت» یا همان NGOها اشاره نمود که با جنبه های تبلیغی و نام های نمادین ، با بهره گیری اعتبار قابل توجه از «گیلان » ـ با هماهنگی جراید ریزو درشت همسوی با گیلان گرایی! ، نمود مشخصی به خود می گیرد. در قبال مدل سازی گیله وا و «دامون» ـ نبش قبر شده! از همه برجسته تر و قابل مشاهده است .

گیله وا آنگونه که از نام وی پیداست ، برگرفته از نام بادی است که از «شرق به غرب می وزد»گفته شده که «وزیدن گیله وا منشاء خیرو برکت می باشد» و موجب ازیاد محصول زراعتی می شود و در بین بادهای گیلان مساعدترین باد رشته کوه های البرزاست . گیله وایی که «فراوانی صیدماهی و به شکوفه نشستن درختان و سبب خوشی هوا و بند آمدن باران و تابش آفتاب است» این باد[گیله وا] یا نسیم ملایم از شرق گالش! به غرب تالش ؟! می وزد و در مالکیت «مرکز استان» نیست؟!

همان گونه که دوست سی و چند ساله مان ـ استاد «م.پ.ج» در نخستین شماره ، تیرماه 1371 گیله وا گفته است گیله وا که مال وی نیست ، مال همه شمالی هاست یعنی هم مال گالش ها (لهجه دیلمی) است و هم تالش ها(زبان اصیل و کهن غرب گیلان) که با خوشی و خرّمی در کنار هم زندگی می کنند .صد البته وقتی نام «گیلان» در میان باشد ، از وجود فراوانی و نعمت و برکت گیله وا (که این نشریه از نام آن وام گرفته است)، کُردها ، لُرها ، آذری ها و دیگر زبان های مهاجر در بهره وری از گیلان هم باید سود جُست؟! چرا که هر یک از این گویش های محلی شمال ایران،ازمواریث فرهنگی مایند.

از آنجایی که در پایین لوگو و شناسه ی داخلی نشریه ی گیله وا هم آمده است : نشریه تخصصی! فرهنگی ، هنری، گیلان شناسی!!و نه گیلک شناسی!!!و باید دراصل یک جریده ی پژوهشی و اُرگان همه ی اقوام شمال ایران بوده باشد  نه وابسته به محفلی که به گویشی خاص می پردازند. تا جایی که شهروندان همان شهر رشت هم که به لهجه ی گیلکی رشتی ... هنرمندان و شاعران شان در گیله وا حضورندارند؟! آن هم از بین چهار شاخه ی اصلی زبان گیلکی تنها به یک لهجه «مرکز رشت» اختصاص می یابد! بعضی وقت ها هم به لهجه ی لاجونی!

مدیر مسئول  گیله وا در همان سال های دور و در نخستین سرمقاله ی آن آورده بود:«من یک سفره ی عشق پهن کردم هر کسی عاشق است بفرماید بنشیند . البته از نوع عشق های صادق(!)بی ریب و ریا ،بی شیله و پیله ، منظورم این است کسی می خواهد کارکند به من نگاه نکند به گیله وا نگاه کند ... گیله وا مخصوص به رشت و شهرها و روستاهای آن نیست گیله وا به سراسر شمال ایران اختصاص دارد... و خانه ی همه ی اقوام و طوایف سرزمین باستانی «پشتخوارگر» از «از آستارا تا استارآباد» یعنی ولایات دارالمرز گیلان و مازندران ، تالشان همیشه همپا و مازندرانیان همیشه همراه ، تاریخ ما جزئی از وجود لاینفک گیله وا هستند. گیله وا مبلغ فرهنگ بومی سرتاسر شمال ایران است نه بخش مرکزی آن.»

اگر خوب به شعارهای داده شده ، از طرف مسئول این نشریه  نگریسته شود و با  توجه به عملکرد درخشان وی در اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 با چاپ نشریه محبوب «دامون» برای اولین بار ویژه ی انتقاد در آن دیده می شود.ویژه ای که نماد فرهنگ بومی گیلان را در آزاد اندیشی نشان می داد؟! و برای اقوام ایرانی کار «دامون» کاری ارزشمند و تحسین برانگیز و بی سابقه بود و به دور از ادا اطوارهای ژورنالیستی و مرض های شبه روشنفکری «مدرن»و پُست مدرن و...

ویژه «دامون» در اخلاق روزنامه نگاری پُر اهمیت بود و در همان ویژه زنده یاد محمود پاینده لنگرودی ، محمد ولی مظفری ، شیون فومنی ،هوشنگ عباسی ، عباس مهری آتیه و... دست شان بازگذاشته شده بود تا با انتقاد از نظام فکری بعضی از دوستان «مرکز رشت» و با کمال احترام حرف های دل شان را با مردم در میان بگذارند . در کنار آن با متولیان چهار رکن اصلی زبان شیرین گیلکی یعنی بیه پس (گویش مردم غرب سفید رود) بیه پیش (گویش مردم شرق سفید رود) دیلمی (گویش مردم سُمام و اشکورات) تبری(گویش مردم غرب مازندران) به گفتگو بنشینند.

«دامون»ی که اندیشه را باکلام در هم می آمیخت و بجای یک گویش خاص به گویش های پیرامون دریای کاسپین نظرداشت که به دلایلی بسته شد! و سال ها جای خالی آن در گیلان احساس می شد . آنهم به جهت سوء تفاهم های حاکم بر جو سیاسی و ملتهب شدن انواع اقسام ناسیونالیسم در شرق اروپا و بالکان و... پژوهش در این بخش «گیلان شناسی»را اندکی دشوارمی نمود و در عمل اهل پژوهش فاقد یک جریده ی تخصصی شدند.

بر همین اساس بود که گیله وا و هفته نامه متین و تأثیرگذارهاتف پا گرفتند و حرف های شیرین و دلنشین مدیر مسئول  با آن فصاحت و استواری کلام ـ که بعدها در مجموعه ای بنام «گیلان استان آخر» بخش وسیعی از مقالات چاپ شده در شمارگان گیله وا یکجا چاپ و بصورت یک کتاب منتشر می شود و گیلان را آنگونه که بود به دیگر استان ها و کشور معرفی می نماید ، نه گیله وای امروز که به یک گویش خاص اختصاص یافته و شده است اُرگان عده ای از دوستان و...

جریده ای که بعد از نشریه «سُروهِ»در کُردستان ایران ، دومین نشریه بومی محلی گیلان بود که در سطح ملی و در کشور دیده شد(البته دانش و قلم استاد سید حسین ضیابری مدیر محترم مسئول هاتف و سردبیر نام آشنای گیلانی سرکارخانم نسرین پورهمرنگ ، در بخش گیلان شناسی را نباید نادیده گرفت).اما امروز گیله وایی که «تشخیص با خوانندۀ کارشناس است ، نه خودش»دارد سفارش کلمات از این و آن می گیرد و با یادداشت های هدیه داده شده ی دوستان حلقه یی ـ بی آنکه مدیر مسئول آن اجازه دهد تا در شماره بعدی یادداشت چاپ شده ی سفارشی به بوته ی نقد و بررسی قرار گیرد و واقعیت ها آنگونه که در شماره 137 به بعد در گیله وا روی داد ، بازتاب یابد. آن هم همراه با عکس فرستنده ـ تاجایی که عکس چاپ شده در برابر یادداشت چند سطری ، ده برابر بزرگتر از آنچه که به نمایش در آمده است را نشان می دهد؟!

امروز مسئول گیله وا، با عکس دارد هنرمندان را تشویق به سرکوب اندیشه می کند ! روشی که هنوز در همان «...خانه...» به نقد بررسی گذاشته نشده که چرا عکس سفارشی جای «انتقاد» و چاپ عکس تشویقی جای دیالوگ را گرفته است ؟! تا این دوست مان از آنچه که بر سر گیله وا آمده آگاهی یابد؟! و در یابد که با برجسته سازی از عکس این و آن، می توان اندیشه ای را سرکوب نمود ؟! و استاد چرا این اجازه را به خود نمی دهد تا گیله وا به داوری اقوام قرار گیرد؟ مخصوصاً شماره ی 137 گیله وا که ناگفتنی های بی شماری را با خود دارد.

جریده ای که خواسته و یا ناخواسته همچون بولتن های داخلی «سَمَن»ها ودر اختیار اشخاص خاص در آمده است و هربار با رپرتاژی تازه و... تا جایی که استاد هوشنگ عباسی عزیز(شخصی که «م.پ.ج»  در «دامون» دست وی را باز گذاشته بود) در تازه ترین سرمقاله ی خود در ره آورد گیل 48و49 فروردین و اردیبهشت 95 با بهره گیری شعری از پابلونرودا و با گلایه آورده است:«کلمه /در خون زاده شد / در ابهام بدن ضربان زد/ و رشد کرد / و از میان لب ها و دهان جریان یافت...»در نقد این دسته از مطبوعات ...نوشته است .«زبان ابزار ارتباط همیشگی وتنگاتنگ میان انسان هاست ... مطبوعات و رسانه های گروهی در جامعه مدرن و مدنی یکی از ارکان گفتمان بوده و ارتباط همیشگی و تنگاتنگ با زبان دارندو... آیا انسان محق است ، تقدس زبان را بازی بگیرد... راستی رسالت زبان و رسانه چیست؟»

پرسشی که بارها از «م.پ.ج» ها در «مرکزرشت»و از جراید همسوی با گیله وا و سازمان های مردم نهاده شده است و هر بار بی پاسخ مانده است .  فرهنگ گیله وایی(شما بخوانید گیلان شناسی!) که بیش از 37 سال است بنام «گیلان» دارد از گیلان مایه می گذارد؟ آثار فرهنگی و... برای تاریخ تولید می کند ! بنام نهضت جنگل اجازه داده شده تا به تعریف از تاریخ پرداخته شود و به جای شعر بومی محلی کلمات مونتاژ گردد ، ویژه شعر و مصاحبه های مونتاژی در اختیار افکارعمومی قرار گیرد و به وردستان عزیز!!گیله وایی این اختیار داده شده تا در مقدمه ی کتاب های مونتاژی تلاش دو دهه ی مطبوعات استان قزوین را که به شعر بومی گیلان پرداخته اند جفا گردد و نامی از جراید آن دیار برده نشودو... بی آنکه یک به یک موارد اشاره شده ی بالا در گیله وا به بوته نقد بررسی کشانده شود.

جالب اینجاست که با این همه امکانات رسانه ای که این عزیزگیلان شناس مان  در اختیار دارد در تازه ترین اعترافی که در جرایدغیر «گیلان شناسی»و سیاسی نموده ـ معتقد است که اقوام مهاجر گیلانی بهتر از ما توانسته اند از گیلک ها پیشی بگیرند؟! (جالبتر اینکه اینجا هم گیلان را جمع نمی بندد و گفته است  گیلک ها نه گیلانی ها).

حرف هایی که پرداختن به هریک از واژگان «م.پ.ج» خالی از لطف نیست ! و آن هم در یکی از جراید سیاسی پایتخت شاخه گیلان (نام روزنامه بماند) در ویژه ای (18آبان ماه 94)تحت عنوان «روایت یک اتحاد ، جادوی اتحاد آذری ها در رشت» درباره ی انتخابات مجلس شورای اسلامی در پرس و گویی که با استاد «م.پ.ج»  داشته و به نقل از وی در آن ویژه آمده است :  «واقعیت این است ما آگاهی سیاسی خودی نداریم، چون هیچ وقت تشکیلات نداشته‌ایم بیشتر یله و رها شده‌ایم. خودمان را باور نکرده‌ایم و تلاشی در جهت ایجاد یک تشکیلات نداشته‌ایم و به همین دلیل کلاً از این قضیه غافل مانده‌ایم...گیلانی‌ها هم آگاهی سیاسی زیادی دارند، اما آگاهی سیاسی‌شان، غیرخودی است، آگاهی جهانی و بین‌المللی است. من از آن زاویه نمی‌گویم که یعنی ما عقب‌ماندگی داریم برعکس ما در برخی جهات خیلی هم پیشرفت داریم منتهی در حوزه خودی عدم آگاهی داریم، یعنی خودمان را به‌عنوان یک تشکل باور نکردیم و هنوز نمی‌دانیم که این مساله چقدر به نفع ما تمام می‌شود یعنی الان آذری‌ها در گیلان خیلی خیلی از ما سرتر هستند ما باید از این‌ها یاد بگیریم. ما باید آن‌قدر تجربه کنیم تا بالاخره متوجه حسن همبستگی بشویم.»

بلافاصله در روزهای بعد با همان کاربرد واژگان کار شده در ویژه وبا کلمات سیاسی به روز شده! پاسخ وی در «سخن هفته» هفته نامه قدیمی و تأثیر گذار هاتف داده شد . بی آنکه «م.پ.ج» عزیز به اصل واقعیت های پیرامون خود و آنچه که پیش روی گیله وا قرار دارد آگاهی یابد و دریابد 37 سال است که این شیوه نگاه «پان» گرایانه در قالب پژوهش! دارد بنام گیلان گرایی با قلم دوستان تجربه می شود؟!

نگاهی که جوانان دیگر زبان ها را غیر معقول بسوی موضوعات «پان » ... و اندیشه ی کشورهای همسایه کشانده است و ایدئولوژی هایی که هر گاه بنام اقوام در اینسو پمپاژ می گردد؟!از طرفی در جراید مشابه ی گیله وایی دست اشخاص در مطبوعات شهرستان ها باز گذاشته شده که ناخوشایندی نوشتار جراید جوانان را حتا گیله وا هم بارها احساس کرده است و خود این نشریه دیده است که جوان در شبکه ی مجازی دنبال غوغا سالاری برای گویش ها می گردد از فرهنگ گیله وایی الگو می گیرد! تا زبانش را به همان شیوه معرفی نماید؟! جای پرسش است مدل تشکیلاتی ای که «م.پ.ج»  ازآن نام می برد و با این همه امکانات رسانه ای و «سَمَن»های به سبک گیله وایی !! ـ باید برای خود وی هم جای پرسش باشد چرا « آذری ها از ما سرترند»؟آیا نباید در گیله وا و یا در جراید وابسته به این اندیشه طرح گردد؟

به این بخش از گفته های استاد اندکی دقت بفرمایید:«هم گرایی در آنها زیاد است ولی ما واگرایی داریم الان ممکن است دو گیلک در زاهدان به هم برخورد کنند ولی انگار نه انگار اما وقنی این همگرایی در بین آنها وجود دارد مدیریت و مسایل اقتصادی را در دست می گیرند در تکه های جغرافیای ساکن می شوند زبان شان را حاکم می کنند و امتیازاتی به دست می آورند.»

نمی دانم آن لحظه ای که «م.پ.ج» داشته به سرزنش از «گیلک»!ها(کدام گیلک ؟حال بماند؟!) می پرداخت که «واگرا» هستند؟! به کارنامه  و آرشیو گیله وا مراجعه ننمود که با دیگر گویش های زبان گیلکی چه کرده است ؟  حال زبان های حاشیه دریای کاسپین جای خود دارد؟! که متولیان آن حق حضور در گیله وا را ندارند و باید هر شماره در بین 45 صفحه سی صفحه را مدیر مسئول به خود و قلم اش که مربوط به گویش مرکز رشت بوده اختصاص دهد؟ یا جرایدهمسوی با فرهنگ گیله وایی(منظور از فرهنگ گیله وایی این است که دوستان تنها در مرکز رشت  و به یک گویش می پردازند  و آن را زبان معیار گیلکی می دانند!)  و این روش تا چه اندازه در واگرایی «گیلک»ها نقش داشته است ؟!

وقتی استاد خود به چشم دیده است و در گیله وا به معرفی اش پرداخته که مؤلف محترمی آمده در منطقه ای از گیلان ـ بنام شعر گالشی 50 سال تلاش شاعر و پایه گذار شعر گیلکی گالشی را نادیده گرفته که در اصل پدر شعر رامسر است ؟!در حالی که تاریخ شعر تحول گرای آن منطقه را خود «م.پ.ج»  در «دامون» باور دارد که مؤلف همه ی حاصل و تاریخ آن شهر را حذف نموده و تا آنجا پیش رفته که حتا نام شاعر را هم به قلم نیاورده است و این کتاب از طرف «م.پ.ج» در ردیف کتاب گیلان شناسی در جریده ی  گیله وا معرفی هم می شود. (که در بخش «گیلان شناسی» جای شگفتی دارد)بی آنکه کوچکترین اشاره ای به ظلمی که به شعر و شاعر گالشی شده داشته باشد؟!پرسش است آیا گویش گالشی یکی از شاخه ی اصلی زبان گیلکی نیست ؟ و در معنی از واژه ی «واگرایی» در کجای زبان گیلکی قرار دارد؟

شاعری که دفتر شعر وی قبلاً از طرف نشر گیلکان چاپ شده است!(آیا آوازه ی چاپ این کتاب به گوش مؤلف نرسیده است؟) و تاجایی که با خبریم گیله وا سال ها قبل در همان منطقه نمایشگاه کتاب برگزار کرده و این کتاب در آن جا به فروش رفته است ؟!یعنی در آرشیو گیله وایی که شاعر در آن حضور دارد و کتاب وی در آن دیده شده است آیا «م.پ.ج» براستی اینها را ندیده است ؟!

یا اینکه نه ـ «آتلیه هنری گیله وا» و «گرافیک و صفحه آرایی» اش که مدتی ست  در اختیار بولتن های آن منطقه قرارگرفته و دارند از تجربیات ژورنالیستی اش بهره می برند دلیل بر این سکوت است؟! از آن گذشته نمی دانم فرهنگ گیله وایی تا چه اندازه با نام و آثار دکتر نصرالله پورمحمدی املشی آشنایی دارد؟ همان دانشی مرد سخت کوشی که در این دو دهه برای گیلان افتخار آفریده است و کارهای پژوهشی وی بیش از آثار دکتر منوچهر ستوده اگر نباشد کم هم نبوده است و قلم و دانش پور محمدی عزیز از افتخارات گیلان ماست.

یا مرحوم دکتر عنایت الله رحیمیان جراح سرشناس و ادیب نام آور گیلانی با آن همه کتاب پژوهشی و مقالات اش چرا به چشم نیامده است؟ و گیله وا آن را خوب ندیده و در کنارش دیگران را از ...؟بماند.

از طرفی ، این پزشک مردم دوست(در تبریز و دیگر استان های [آذری] نشین متولد یافته بود) و با آن همه سازمان های خصوصی و مردم نهاد در «مرکزرشت» (بیمارستان خصوصی آریای رشت و...) و خدماتی که در شهر رشت انجام داده ، آیاحق«استاد»ی بر گردن گیله وایی ها نداشت؟ و باز پرسش است فرق بین دو مؤلف در یک منطقه گالش نشین در گیلان عزیز در چیست ؟! که آن یکی بنام «استاد» و این یکی ...آیا  در اینجا هم گرافیک و صفحه آرایی در تولید بولتن ها در حذف نام «استاد» نقش داشته اند؟!و ... که بگذریم !!

یا نزدیک به سه سال است جریده ای در شرق گیلان منتشر می شود و تاکنون با همه سختی ها و کم لطفی ها توانسته در دل پژوهشگران بومی و محلی جا باز کند و در گیلان پر آوازه شود و یکی از جراید تخصصی و پژوهشی محبوب منطقه گردد ، چرا «آوای املش» تاکنون در مرکز رشت معرفی نشده است ؟(با توجه به اینکه آوای املش را دوستان با پست پیشتازدر اختیار گیله وا قرار داده اندو...) اگر این جریده (آوای املش) را «تُرک»ها به چاپ می رساندند در جراید آذری زبان های آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل ، زنجان ،همدان ، قزوین و...آیا بازتاب نمی یافت و معرفی نمی شد؟ که مسئول گیله وا خود اعتراف نموده آذری ها از ما سرترند! آیا یکی از دلایل ، همین کم لطفی ها نیست؟!

آوای املش مگر به زبان «گیلکی» نمی نویسد؟!تا به اکنون 12شماره سند گیلکی ! پیش روی تان قرار داده است. آیا در «هم گرایی» با گیلان قدم بر نمی دارد و برای زبان گیلکی تلاش نمی کند؟ مگر دغدغه  «م.پ.ج» از گیلان «گیلک»ی نیست ؟ :«وقتی [آذریها]در تکه های جغرافیایی ساکن می شوند زبان شان را حاکم می کنند و امتیازاتی به دست می آورند»؟و... باید گفت استاد! از ماست که بر ماست!

 

 

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: